برگزاری نشست تخصصی با موضوع “چگونگی بسط اندیشه های حضرت امام خمینی(ره) در علوم انسانی” در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی
نشست تخصصی چگونگی بسط اندیشه های حضرت امام خمینی(ره) در علوم انسانی به همت مرکز فرهنگی دانشگاهی امام خمینی(ره) و به میزبانی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی با حضور جمعی از دانشگاهیان برگزار شد.
این نشست که با مشارکت معاونت دانشجویی و فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی و مرکز فرهنگی دانشگاهی امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی روز شنبه دوم دی ماه در دانشکده علوم سیاسی واحد تهران مرکزی برگزار شد، با استقبال و حضور قابل توجه اعضای هیأت علمی، مدرسان درس وصیت نامه سیاسی الهی حضرت امام خمینی(ره)، دانشجویان و کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی مواجه شد.
در ابتدای نشست آقای دکتر اکبر اشرفی رییس مرکز فرهنگی دانشگاهی امام خمینی(ره) طی سخنانی در خصوص اهمیت تبیین اندیشه های امام خمینی(ره) و اهمیت وصیتنامه سیاسی الهی حضرت امام(ره) گفت:
وصیتنامه امام خمینی(ره) جوهره اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) و بلکه به نوعی خلاصه مکتب شیعه و اسلام ناب محمدی(ص) است که حضرت امام(ره) همواره آن را مطرح می کردند و به همین لحاظ برای تبیین اندیشه های آن حضرت در دانشگاه های مختلف خصوصاً در دانشگاه آزاد اسلامی، درس وصیتنامه بسیار حائز اهمیت است.
وی در دامه گفت: برگزاری این نشست در شروع حرکت جدید مرکز فرهنگی دانشگاهی امام خمینی(ره) در راستای دستیابی به هدف عالی شناخت اندیشه های حضرت امام خمینی(ره) می باشد و ان شاء ا… این مرکز در آینده با تکیه بیشتر بر امور پژوهشی و تحقیقی، تبیین انقلاب اسلامی و اندیشه حضرت امام خمینی(ره) را در برنامه های خود مورد توجه خود قرار خواهد داد.
وی افزود: مرکز امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی در خدمت همه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی و دیگر دانشگاه ها اعم از دولتی و غیر دولتی است و با برگزاری این جلسات در کنار انتشار مجلات علمی پژوهشی و همچنین با فعال کردن پژوهشکده امام خمینی(ره) که در ساختار این مرکز تصویب شده است و با حضور گروه های پژوهشی و علمی مختلف که در این پژوهشکده فعال خواهند شد، فرصتی مغتنم برای بسط اندیشه های حضرت امام خمینی(ره) برای فرهیختگان جامعه دانشگاهی ایران اسلامی به وجود خواهد آمد.
وی خطاب به اساتید و پژوهشگران گفت: منتظر مقالات و یادداشت های اساتید محترم از این جمع و دیگر افرادی که نتوانستند در این جلسه حاضر شوند هستیم و در آینده این نشست ها در استان های دیگر نیز برگزار خواهند شد تا
ان شاء ا… بتوانیم در خدمت مشتقان شناخت اندیشه های امام خمینی(ره) و مدرسان وصیتنامه امام خمینی(ره) باشیم.
در ادامه این نشست آقای دکتر محمدحسین جمشیدی عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس دیدگاه های علمی خود را درباره چگونگی بسط اندیشه های امام خمینی(ره) در علوم انسانی ارایه کرد.
وی مطالب خود را با ذکر دو آیه 65 و 66 سوره مبارکه کهف، حدیثی شریفی از حضرت علی ابن ابی طالب امیر مؤمنین(ع) همچنین جمله ای کوتاه از حضرت امام خمینی(ره) آغاز کرد و گفت:
معنای این آیات شریفه در واقع مربوط به ماجرای حضرت خضر و حضرت موسی است که اشاره می فرماید: «ما موسی را به جایی بردیم و آنجا یکی از بندگان ما را یافت که از جانب ما رحمت به او عطا شده بود و مشمول رحمت و مرحمت ما بود و از جانب ما به او علم عنایت شده بود، موسی به او گفت آیا اجازه می دهی در خدمت تو باشم و از تو پیروی کنم و در ازای این پیروی، تو دانشی مرا بیاموزی که باعث رشد و شکوفایی و تعالی من گردد؟».
حدیث امیر مؤمنان اشاره به نوک قله ارزشمند دانش دارد که می فرماید:«رَأْسُ الْعِلْمِ التَّمْییزُ بَیْنَ الاْخْلاقِ وَ اِظْهارُ مَحْمودِها وَ قَمْعُ مَذْمومِها»، بالاترین و برترین علم و دانش به لحاظ جایگاه و ارزش، آن است که بین اخلاق و غیر اخلاق، بین اخلاق متعالی و مکارم و اخلاق مضموم، تمایز و تفکیک ایجاد کند.
عبارت امام خمینی(ره) این است که: علوم شرعیه، علوم عقلیه اینها وسیله اند برای رسیدن به مقصد و هر کدام ما را باز دارند از آن مقصد دیگر علم نیست، این حجاب است، ظلمت است، حجاب ظلمانی است. به همین جهت اگر دانش ما را به مقصد متعالی یعنی به خدا نرساند در نگاه حضرت امام چنین دانشی نه تنها دانش نیست بلکه حجاب و ظلمت و حجاب ظلمانی است.
این آیات، حدیث و جمله امام راحل، همه با هم به یک معنا مرتبط و محور و نقطه اتکایی برای شروع بحث و به نوعی بحث تحول در علوم انسانی با توجه به اندیشه های حضرت امام و کاربرد اندیشه های حضرت امام در حیطه علوم انسانی هستند.
او در ادامه درباره اهمیت و ضرورت برگزاری این نشست برای بررسی چگونگی بسط اندیشه های امام خمینی(ره) در علوم انسانی گفت:
در وهله اول باید اشاره کرد که از معضلات اساسی جامعه ما و یکی از بحران های جهان معاصر بحث جایگاه علوم انسانی است به خصوص اینکه فاصله بین اندیشه، علم و عمل در حیطه علوم انسانی بر خلاف علوم طبیعی و تجربی وجود دارد، دوم در جایگاه علوم انسانی با دیدگاه و اندیشه های حضرت امام(ره) ارتباط وجود دارد. جایگاه نگرشی و بینشی حضرت امام(ره) به عنوان رهبر انقلاب و بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی قطعاً دارای ایده ها و اندیشه هایی مهم و قابل تحقق در عرصه علوم انسانی و بسیار حائز اهمیت و ضرورت است.
وی سپس مطالب خویش را در چهار بخش بحث تاریخی، بحث نظری و فلسفی، بررسی نتایج مطالعات و بررسی ها در آثار حضرت امام(ره) برای ایجاد تحول در علوم انسانی و به کارگیری این دیدگاه ادامه داد و گفت:
ما در اولین جرقه های های تدوین دانش انسانی با یک نوع نسبی گرایی و سفسطه بازی در دانش مواجه شدیم. از سوی سوفسطائیان که در آن کوشش افرادی نظیر سقراط، افلاطون و ارسطو در منطق ارسطویی برای جلوگیری از خطا در اندیشه انسانی بود و این روند تا زمانی که ارسطو کتاب ارغنون را نگاشت تا دوران جدید که جرقه های عصر مدرن در واقع زده می شود به عنوان نگرش مسلط در علوم انسانی مطرح بود.
اما با آغاز عصر مدرن آنچه که در در واقع دنیای امروز غرب را از بقیه جهان از یک سو و از گذشته از سوی دیگر متمایز میسازد تلاشی است که با فیلسوف و سیاستمدار معروف انگلیسی فرانسیس بیکن شروع میشود. یک واکنش در برابر منطق ارسطویی و تدوین کتاب نیو اورگانون یا ارغنون جدید که در واقع منطق جدیدی و شیوه نگاه جدیدی به علم و دانش را جایگزین شیوه قیاسی ارسطویی کرد.
به همین جهت با پیشنهاد فرانسیس بیکن استقراء و تجربه گرایی و تکیه بر عینیت و قابلیت مشاهده و آزمون بودن امور به تدریج جایگاه خودش را در عرصه علم و دانش باز کرد و جای نگرش قبلی و قیاسی را گرفت که از دستاوردهای آن پوزیتیویسم و مکتب اثباتگرایی، رفتار گرایی، نئو پوزیتیویسم و نسبی گرایی در دانش جدید بود.
اما مهمترین مشکلی که در واقع این نوع نگاه ایجاد کرد از دو زاویه بود یکی از این زاویه که انسان را با نگاه یک چشمی و یک بعدی نگریست و وجود انسان را به وجود مادی در واقع تقلیل داد حتی در جاهایی که به اخلاق هم نگاه میشد این اخلاق رنگ مادی گرفت حتی تعبیر و توصیفی هم که از خدا در عصر روشنگری میشود تصویری مادی است یعنی خدا یک صنعتگر است. مثالها غالباً چیزهایی مثل ماشین و ساعت و این جور چیزها است و خدا یک ساعت ساز است، یک اتومبیل ساز است که وسیله را میسازد و آن را به حال خود رها میکند و به دست بشر میسپارد. بشر را هم میسازد و سرنوشت او را به دست خودش میگذارد این در واقع نقطه اتکای اصلی اومانیسم در بریدن از خدا، در بریدن از معنویت و صرفاً مادی دیدن نوع انسان بود. خب یک مشکل اساسی از اینجا شروع شد به خصوص در عرصه علوم انسانی.
مشکل دوم این بود که در اینجا با گزارههای الهیاتی، گزارههای فلسفی، گزارههای منطقی و به طور کلی گزارههای علوم انسانی یک نوع دید منفی نسبت به آنها پیدا شد که اینها از حیطه آزمایش و آزمون خارج میشوند. لذا قابلیت بحث علمی و جایگاه علمی را ندارند که اوج این نگاه را ما در پوزیتیویسم منطقی در حلقه وین میبینیم که از گزارههای علوم انسانی غالباً به عنوان گزارههای فاقد معنا یا بی معنا یاد میشود و در نهایت این وضع چیزی بود که تحت عنوان مرگ فلسفه یا اگر با صراحت واضحتری بخواهیم بگوییم مرگ علوم انسانی متعالی در غرب نام گذاری شد و اگر چیزی به نام علوم انسانی باقی ماند دانشی بود که صرفاً به بعد منفعت گرایانه و سود طلبانه انسان مادی توجه داشت.
وی در ادامه درباره تحول علوم انسانی در کشور ما گفت:
اما در ایران وضع به گونه دیگری قابل بررسی است. قبل از پیروزی انقلاب را که کاری نداریم اما قطعاً اگر انقلابی اتفاق نمیافتاد به رهبری حضرت امام، نگاه ما چندان تفاوتی با نگاه جهانیان و به خصوص غرب در این عرصه نداشت. در شکل بهترش مثلاً مثل کره بودیم یا مثل چین بودیم اما آنچه که بعد از پیروزی انقلاب اتفاق افتاد در واقع بحثی تحت عنوان تحول در علوم انسانی یا ایده اسلامی سازی یا بومی سازی علوم انسانی در سه فاز مطرح شد. فاز اول حرکتی بود به وسیله خود حضرت امام(ره) که از همان اواخر 1358 و به ویژه در 1359 مطرح گردید و در واقع سه محور را این دیدگاه و نظریه و این فاز پوشش میداد.
1- اسلامی کردن دانشگاهها
2- اسلامی کردن علوم انسانی
3- تغییر و دگرگونی سرفصلها و عناوین دروس علوم انسانی.
طبق فرامین حضرت امام قاعدتاً باید تحولات اساسی در هر سه عرصه شروع میشد. اما شاید به دلیل نبودن تجارب یا مشغولیتهای دیگر یا پیش آمدن رویدادهای غیر منتظرهای مثل جنگ تحمیلی و امثال اینها باعث شد که هیچ کار اساسی آنچنانی در این دوره صورت نگیرد. در بحث اسلامی کردن دانشگاهها که خیلی از بودجههای حتی اسلامی کردن دانشگاهها صرف تزیین و آرایش دانشگاهها شد مثلاً صرف رنگ کردن نردههای فرض کنید دانشگاه تهران به عنوان مثال شد یا خیلی از چیزهای دیگر یا در نهایت یکی دو استاد را فرض کنید در بعضی از رشتهها از برادران روحانی جذب کردند به عنوان هیئت علمی دانشگاه. این نهایت کارهایی بود که در حیطه اسلامی کردن انجام میشد یا یک سری همایشها و نشستهایی که در عمل هم به جایی منجر نشد.
در حیطه دوم یعنی تحول علوم انسانی خب افکار گوناگونی، نهادهای گوناگونی، گرایشهای گوناگونی در عمل در جامعه ایجاد شد. از فرهنگستان علوم اسلامی قم گرفته تا خیلی از نهادهای دیگر و آثاری نوشته شد، کارهایی صورت گرفت مقالات متعددی. اما باز در عمل به جایی نرسید و ما به علم انسانی اسلامی آن طوری که حضرت امام میخواست دست پیدا نکردیم.
در حیطه سوم یعنی تحول سرفصل دروس عناوینی مطرح شد حتی خیلی از اساتید با هدف اسلامی کردن درسها عنوانهایی را تغییر دادند یا نقدهایی بر نگرشهای غربی که در این درسها مطرح بود اضافه شد یا یکی دو واحد درسهای اسلامی مثل آشنایی با ریشههای انقلاب اسلامی یا بعدها تجزیه و تحلیل قانون اساسی یا اندیشههای سیاسی حضرت امام یا درس وصایا و امثال اینها به دانشگاهها اضافه شد اما هیچ کدام از اینها تحول اساسی در این موج ایجاد نکرد.
موج بعدی حدوداً یکی دو دهه بعدش در دوران سازندگی و بعد در دوره دولت اصلاحات شروع شد اما آن هم خیلی به جایی نرسید. موج سوم تقریباً در اواخر دهه هشتاد بود که با نظر مقام معظم رهبری شروع شد و حتی شورای عالی تحول در علوم انسانی ایجاد شد. یک تعداد نهاد دیگر ایجاد شد این دو موج دومی و سومی به لحاظ نرم افزاری کارهای متعددی را تولید کرد، اطلاعات زیادی جمع آوری شد، کتابها متعددی منتشر شد، مقالات، نشستهای گوناگون اما در عمل هنوز هیچ نشانهای از تحول در علوم انسانی بر اساس نگرش و اندیشههای حضرت امام ایجاد نشده است؛ نه تنها نشده که در یکی دو سال گذشته روند معکوس بوده است.
دکتر جمشیدی ضمن اشاره به تعارضات اساسی در عرصه علوم انسانی گفت:
یک تفاوت غرب با جامعه اسلامی ما از همین جا شروع میشود که در غرب جدید در عصر مدرن از آنجایی که هدف انسان از دانش سلطه بر عالم و طبیعت و باز کردن گره زندگی و پیش برد زندگی است علم و شغل با هم در واقع یکی شدهاند، یعنی ما دانش میآموزیم که به شغلی برسیم تخصصی پیدا کنیم تا در بهترین وجهاش در وجه عادی شغلی پیدا کنیم و در بهترین وجهاش تخصصی پیدا کنیم که در حوزه آن تخصص بتوانیم زندگی خودمان را با آن اداره کنیم. نگاه غرب به همه علوم این است یعنی انسان غربی جز این چیز دیگری در حیطه علم و دانش نمیبیند مگر یک تعداد قلیلی که آنها در واقع همه معترض و منتقد هستند به این نگاه غالب غربی.
اما در نگاه جهان اسلام از آغاز تا قبل از ورود علوم غربی و دانشگاههای غربی به جامعه ما علم و شغل دو چیز جدا بودند. خیلیها اصلاً از شغل و کار خودشان میگذشتند و میرفتند دنبال علم بزرگترین فیلسوف اسلام ابونصر فارابی با جایگاهی که داشت میتوانست بزرگترین قاضی زمان خودش باشد اما رها کرد و رفت دنبال علم و دانش. ابن سینا و خیلیهای دیگر اگر میخواستند میتوانستند دنبال زندگی، شغل و درآمد بروند اما در هر حال یک تمایز بود بین درآمد و علم و اینها دومی را انتخاب میکردند و اولی را فدا میکردند. اما در جهان امروز انتخاب دانش صرفاً برای شغل و آینده و کار است و این دو با هم جور در نمیآید. در واقع ماجرای دانش و خواسته به تعبیر سعدی دو چیزی هستند که با همدیگر جمع نمیشوند یا ثروت یا دانش این دو همدیگر را برنمیتابند اگر دانش به سمت ثروت رفت دانش نیست چیز دیگری است یا جمع آوری معلومات است یا فن است اگر که نرفت دانش است. خب این تعارض است و با وضع امروز جامعه ما تعارض است اگر این گونه بیاندیشیم پس چگونه زندگی کنیم؟ چه کار باید بکنیم؟ این سوال اول. سوال دوم چه رابطهای بین اندیشه ما، بینش ما، نگرش ما، جهان بینی ما اگر سادهتر بخواهم بگویم بین مکتب ما و علم انسانی وجود دارد چه رابطهای وجود دارد؟ آیا در اینجا قرار است جهان بینی ما به علم و دانش ما جهت بدهد یا نه علم و دانش ما یک راه دیگری ما را ببرد مکتب و دین ما به راه دیگری و این دو قابل جمع با یکدیگر نباشند.
سوال سوم این است که چه تمایزی بین علم انسانی به این معنایی که مورد نظر حضرت امام هست با علوم دیگر وجود دارد؟ با علوم طبیعی، مثلاً با فیزیک، با ریاضیات، با پزشکی و دانشهای دیگر چه تمایزی دارد؟
این استاد دانشگاه ادامه داد:
در نگرش امام، دو واژه داریم که البته خب امام از متن اسلام گرفته، واژه فوز و فلاح. میگوید علم برای ما کارش این است که ما را به فوز برساند، ما را به فلاح برساند این علم است. اگر این نشد حجاب است. حتی اگر علم توحید باشد در تفسیر سوره حمد، آن نکتهای که اولاً بحث از حضرت امام اشاره کردم همین را میخواهد بگوید، میگوید اگر این نشد این دیگر حجاب است، علم نیست به درد نمیخورد. یا سفسطه است، یا مغلطه است، یا کلاهبرداری است، یا تأمین درآمد و شغل و امثال اینهاست. چنین دانشی در نگاه حضرت امام دارای رسالت است، یعنی در انسان مسئولیت ایجاد میکند. علم را اگر برای این بیاموزیم که فقط کاری، آیندهای را برایمان تأمین کند هیچ مسئولیتی در قبال جامعه و دیگران در ما ایجاد نمیکند. اما اگر در پی کشف حقیقت باشیم در ما مسئولیت ایجاد میکند یعنی اگر دیدیم حق اینجا با این گروه یا با این فرد است به دنبالش میرویم در ما احساس مسئولیت ایجاد میکند که به دنبالش برویم. ویژگی بعدی تکیه بر معنویت و طرح ضرورت تهذیب و ویژگی آخری نفی استبداد علمی است در نگاه امام اگر ما دانش را به عنوان حقیقتیابی و حقیقت جویی در نظر بگیریم دیگر نمیآییم افراد را محدود کنیم که این گونه فقط پیش بروید در این چارچوب روشی، در این چارچوب نگرشی پیش بروید، حاصل کار شما حتماً باید به این نقطه ختم بشود، نه، اینجا انسان برای رسیدن به حق آزادی عمل دارد. پاسخهای این نگاه هم به آن سه سؤال اصلی که اول مطرح کردم در این نگاه رابطه دانش ما با خرد ما چه میشود؟ دانش ما تابع خرد ماست، در نگاه غربی دانش ما با خرد ما یکی بود، خرد ما را وصف میکرد فقط، میگفت که خرد شما چیست؟ چگونه است؟ ما از طریق دانش خرد را میشناختیم، اینجا برعکس است، اینجا دانش ما تابع خرد ماست، تابع اندیشه ماست، تابع جهانبینی ماست و در نهایت تابع مکتب ماست. در مورد سؤال دوم تفاوت در موضوعیت است، یعنی در این دانش میآید روی موضوعات کار میکند. میگوید علم انسانی باید موضوعاتی داشته باشد که در پی ایجاد حقیقت در جامعه شما و برای شما انسانها باشد. امکان دارد اینجا علم انسانی در این جامعه به یک موضوع اساسیتری بپردازد… حتی امکان دارد در یک استان، در یک شهر ضرورت داشته باشد ما در علمی چیزی را بیاموزیم که در استان دیگری نیاموزیم، چیز دیگری باید آموخت. با توجه به وضعیت مردم آنجا، علایق و سلایق آنها، خواستههای آنها، ویژگیهای آنها، خصوصیات طبیعی و غیرطبیعی آنها و محیطشان. به همین جهت اینجا امام میگوید دست باز است قبلاً هم حوزههای ما همین جوری بودند، مکاتب ما همینجوری بودند دیگر هر جایی مطابق افراد و سلایقش آموزش داده میشد و به سؤال سوم که دانش برای چه هست؟ دانش انسانی در این نگاه دانش فقط برای حل مشکلات و موانع و تأمین زندگی مادی نیست، بلکه علاوه بر این ارائه طریق و حتی ارائه هدف اصل است. اینجاست که در این نگاه دانش دو چیز به ما میدهد، یک، هدایت؛ دو، رهایی و این دو باهم هستند، در دانش غربی فقط رهایی میدهد در نهایت، در بهترین شکلش، رهایی از موانع و مشکلات موجود سختیها، گرفتاریها و چیزهایی که وجود دارد. در نگاه امام علاوه بر اینکه دانش انسانی به ما رهایی میدهد ما را هم هدایت میکند، ما را هم به جایی میبرد، فقط مانع را از پیش پای ما بر نمیدارد بلکه راه ما را هم روشن میکند و مسیر را به ما نشان میدهد و جمع این دو فوز و فلاح است. جمع این دو کمال و سعادت و رستگاری است.
وی برای تحول علوم انسانی بر اساس اندیشه های حضرت امام خمینی(ره) گفت:
از نظر حضرت امام خمینی(ره) مسایلی همچون «بازگشت به اصالت انسانی، غایت محوری علم انسانی و ترسیم این غایت ها برای رسیدن به خدا، تغییر نگرش از نگاه منفعت گرایانه به نگاه حقیقت گرایانه، نفی نگاه التقاطی به خصوص در موج سوم علوم انسانی، دو بعدی دیدن انسان، تفکیک علم از ایدئولوژی و تابعیت علم از ایدئولوژی و مکتب، عدم نفی کامل غرب و علم غربی بلکه نفی نگرش سلطه بر عالم و انسان، تفکیک سطوح معرفتی، تکثر گرایی روشی، دیدن شدن علم انسانی به مثابه حکمت، ستیزش با هرچه مغایر حقیقت است از استعمار و استکبار و وابستگی و خودباختگی گرفته تا سایر عوامل منفی دیگر، نگاه ابزاری به علم حتی علم توحید و از همه مهمتر تهذیب و تربیت انسان ها» حائز اهمیت است.
دکتر جمشیدی در خاتمه با بیان دو جمله حضرت امام خمینی(ره) که می فرمایند: «اگر قلبی تزکیه نباشد و علم به بهترین شکل در آن قلب وارد شود، این به فساد منجر می شود» و «سعادت و شقاوت یک ملت در گرو دانشگاه است» را مؤید این نگاه حضرت امام(ره) دانست.
در پایان این نشست برای تمامی حاضرین، گواهی حضور صادر و تحویل ایشان شد.