بسمه تعالی
مرکز فرهنگی دانشگاهی امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی
گزارش کارگاه مردم سالاری دینی – 24 و 25 مهرماه 1397 ساعت 14 الی 18
کارگاه آموزشی مردم سالاری دینی ویژه اساتید درس اندیشه ها و وصایای حضرت امام خمینی(ره) روز سه شنبه 24/7/97 در سالن اجلاس سازمان مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی به همت مرکز فرهنگی دانشگاهی امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی آغاز گردید. این کارگاه به مدت 8 ساعت برگزار و روز چهارشنبه 25/07/97 نیز به کار خود پایان خواهد داد.
دکتر محمدرضا مرندی عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی و دبیر همایش مردم سالاری دینی به عنوان مدرس دوره به مردم سالاری دینی به مثابهی فلسفه نظام جمهوری اسلامی ایران و به دیدگاههای مختلف در بحث مردم سالاری دینی پرداختند. مرندی در تحلیل خود بیان کردند که در جریان انقلاب اسلامی در سال 57 شعاری تحت عنوان استقلال، آزادی، حکومت اسلامی مطرح بود اما (بنا به استنباط شخصی آقای مرندی) امام پس از مشورت با شهید مطهری و بازگشت از پاریس شعار را به استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی تغییر دادند. ایشان افزودند در سال 58، 50 روز پس از پیروزی انقلاب در روزهای دهم و یازدهم فروردین 58 در طی 2 روز رفراندم تعیین نظام سیاسی در ایران برگزار شد که اکثریت مردم به جمهوری اسلامی رای دادند. در آن موقع تزهای دیگر و گزینههای دیگری هم همچون جمهوری دموکراتیک اسلامی و ایدههای دیگری مطرح بودند. سپس انتخابات خبرگان قانون اساسی برگزار شد و قانون اساسی جمهوری اسلامی تدوین شد.
در آن زمان شاید به دلیل اینکه فضای جامعه به شدت احساسی و آرمانی بود مباحث اختلافی تئوریک خیلی مطرح نشد. تا این که میرسیم به سالهای پس از جنگ و دوم خرداد 76 که آقای سید محمد خاتمی رئیس جمهور شدند. ایشان روی یک ایده خیلی تاکید میکرد چون بحث آزادی و دموکراسی بود و به اصطلاح در آن دوره هم بحث توسعه سیاسی که آزادی هم یک مقوله سیاسی است خیلی مطرح میشد که در همان سالها بود که ایشان بحث دموکراسی اسلامی یا دموکراسی دینی را خیلی مطرح کردند نه این که بگوییم بحث قبلاً خیلی مطرح نبوده یعنی از اول انقلاب این بحث مطرح بوده که دموکراسی اسلامی یا دموکراسی دینی. حتی در سخنهای امام هم مطرح هست اما تاکید بسیار زیاد آقای خاتمی بر این مفهومِ دموکراسی اسلامی موجب شد که فضای جدیدی در کشور به وجود بیاید و مقام معظم رهبری هم مفهومی را در سال 79 با تعبیر مردم سالاری دینی مطرح کردند این تعبیر میشود گفت که ابداع رهبری است و یک سال هم از سوی رهبری به نام سال مردم سالاری دینی نامگذاری شد.
اما فضای جدیدی که بعد از دوم خرداد 76 ایجاد شده بود برخی از اصلاحطلبها نسبت به برخی از آن آرمانهای اولیه انقلاب اسلامی که خودشان هم جزو طرفداران پر و پا قرصش بودند (آن زمان تعبیر اصلاحطلب هنوز باب نشده بود) کم کم نسبت به برخی از آن آرمانها خدشه کردند و برخی از اجزای آن مفاهیم و آرمانهای انقلاب اسلامی که با مفاهیم مدرن مثل دموکراسی، مثل جامعه مدنی، مثل انتخابات احساس میکردند که تعارض دارد مطرح کردند. دیگر ابعاد این بحثها هم در تطبیق نظام جمهوری اسلامی، قانون اساسی جمهوری اسلامی و مبانی انقلاب اسلامی با دموکراسی هم در کلاسهای درس علوم سیاسی، حقوق، جامعه شناسی و مدیریت دولتی در دانشگاهها مورد چالش قرار گرفته بود از جمله این که مثلاً برخی از اساتید حقوق در کلاسهایشان بحث انتخابات در ایران را مخدوش از جهت دموکراسی اعلام کردند و گفتند که در انتخابات خبرگان رهبری دور وجود دارد.
کم کم این بحث مطرح شد که اصلاً دین با دموکراسی قابل جمع نیست و مردم سالاری دینی یک پارادکس و تناقض است مگر میشود یک حکومتی هم دینی باشد و هم مردمی باشد؟ اگر یک حکومتی بالاخره دینی هست اعتبار خودش را از دین یعنی خداوند متعال و پیغمبر ص و امام معصوم ع میگیرد، اگر مردمی هست اعتبار خودش را از رای مردم میگیرد حالا اگر رای مردم با حکم خدا با هم جور نشد مردم چیزی خواستند و خدا چیز دیگری را حکم کرده بود اینجا چه باید کرد؟ اگر حکم خدا را عمل کنیم مردم سالاری نادیده گرفته شده، اگر حکم مردم را عمل کنیم به دین نقص وارد شده. این بود که کم کم بحث پارادکس یا تناقض مردم سالاری دینی مطرح شد و حالا کم و بیش هم این مطرح است منتها منتقدین مردم سالاری دینی فقط قائلین به تناقض نیستند، یک دسته از منتقدین مردم سالاری دینی قائل به تناقض و پارادکس میان دین و مردم سالاری هستند.
مرندی ابتدا تقسیمبندی از منتقدین و طرفداران مردم سالاری دینی ارائه کرد و بعد به مبانی برخی از منتقدین که به نوعی همان مبانیها، چالشهای فراروی مردم سالاری دینی است نظر افکند. مرندی 4 دسته مخالف یا منتقد مردم سالاری دینی را معرفی نمود.
دسته اول لائیکها، که که از اساس دین را قبول ندارد دسته دوم سکولارها که دین را حداقلی قبول دارد و به دین فردی نه سیاسی باور دارند. این دسته نه به خاطر این که دین را قبول ندارند، به این دلیل که معتقد هستند که دین وارد سیاست و حکومت نباید بشود و دموکراسی یکی از اَشکال حکومت است و در واقع حرفشان این است که دموکراسی و دین وجه مشترکی ندارند، دموکراسی مفهومی اجتماعی و دنیوی است در حالی که دین مفهومی فردی و اخروی است و اینها چطوری میخواهند با هم جمع بشوند؟ جمع شدن 2 چیز در کنار هم وجه مشترک میخواهد اینها هیچ وجه اشتراکی با هم ندارند.
دسته سوم از مخالفین مردم سالاری دینی نه ضرورتاً لائیک هستند و نه سکولار بلکه حرفشان این هست که قبول دارند که دین پدیده اجتماعی و دنیوی است منتها میگویند گزارههای دینی با گزارههای دموکراسی با هم سازگاری ندارند، یعنی اگر ما بخواهیم دین را بپذیریم دیگر نمیتوانیم دموکراسی را بپذیریم. چون لازمه دینداری تسلیم در مقابل امر خداست الاسلام هو التسلیم، تعبد است در حالی که لازمه دموکراسی آزادی است، عدم تعبد است. لازمه دموکراسی این است که فرد آزاد باشد اصلاً در قید چیزی نباشد در حالی که لازمه دینداری تسلیم بودن در مقابل امر خداست این گروه سوم خودشان دو دسته تقسیم میشوند، گروهی که معتقد هستند بین گزارههای دینی و گزارههای دموکراسی خیلی جاها تناقض و تعارض پیش میآید و این دو با هم قابل جمع نیستند حال چه باید کرد؟ یک عده میگویند چون این دو با هم قابل جمع نیستند یکی باید کنار برود، یک دسته میگویند که دموکراسی را باید بگذاریم کنار و دین را بچسبیم، یک دسته میگویند که دین را باید بگذاریم کنار و دموکراسی را بچسبیم.
اما در نگاه مقابل این دیدگاه کسانی قائل هستند به این که دموکراسی و دین با هم جمع نمیشوند اما میگویند که در این تعارض و تناقض باید دموکراسی را کنار گذاشت. اینها در مقابل نظریه مردم سالاری دینی نظریه دین سالاری مردمی را مطرح میکنند.
اما در میان طرفداران مردم سالاری دینی هم یک قرائت و یک دیدگاه واحد نداریم. یک دیدگاه، دیدگاه آیت الله مصباح و اکثر علمای برجسته نظام جمهوری اسلامی است مثل آیت الله جوادی آملی، آیت الله مکارم و دیگران است. اینها مردم سالاری دینی را پذیرفتند منتها دیدگاهشان با 3 دیدگاه دیگر متفاوت است. یکی از آنها، دیدگاه حاکم بر حوزههای علمیه است مثلاً دیدگاه اصلی در حوزههای علمیه مردم سالاری دینی است که مردم سالاری را صرفاً به عنوان یک روش برای حکومت داری، یک ابزار در دست حکومت اسلامی نه هدف اصلی و هدف مطلوب نظام سیاسی به رسمیت میشناسند. دیدگاه دوم که خودش 2 قسمت میشود. دیدگاه دوم در مقابل دیدگاه اول مردم سالاری را به عنوان مبنای حکومت و هدف حکومت به رسمیت میشناسد نه روش و شکل حکومت. این دیدگاه 2 قرائت متفاوت دارد یکی قرائت آقای سید محمد خاتمی است به نوعی رئیس جریان اصلاحات و یکی هم دیدگاه رهبری است که قرائتهایشان در همین دیدگاه با هم متفاوت است. دیدگاه آیت الله مصباح و آن دسته علمای حوزههای علمیه که اکثراً دیدگاه مصباح را دارند بر این مبنا است که میگویند ما هدفمان حکومت اسلامی است، هدفمان دموکراسی نیست منتها الان شرایطی بر دنیا و بر کشور ما حاکم است که تنها از طریق دموکراسی میشود اهداف حکومت اسلامی را محقق کرد. در گذشته میشد با زور و دیکتاتوری و استبداد حکومت تشکیل داد و اهداف دین را محقق کرد اما امروزه این کار را نمیشود کرد، امروزه مردم نمیپذیرند یعنی مردم فرق کردند، مردم نقش خودشان را ایفا میکنند به همین جهت پس ما اگر بخواهیم حکومت دینی را الان تشکیل بدهیم چارهای جز این نداریم که به دموکراسی توجه بکنیم. اما در دیدگاه رهبری مردم سالاری مبنا و هدف حکومت است.